گفته باشم …
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی…
توبه من هیچ دینی نداری. . .
هیچی. . .
اگه عاشقت شدم. . .
خودم خواستم. . .
اگه همه دنیامو با تو ساختم. ..
خودم خواستم. . .
اگه بعد از رفتنت همین خیالتم با دنیا عوض نمیکنم. . .
خودم خواستم. . .
ولی تو مدیونی به همه کسایی که بعد از تو از ته دل بهم گفتن:دوست دارم. . .
و من پوزخند زدم و رد شدم. . .
چون دیگه این حرفو باور نمیکنم.
گذشته در چشمانم مانده است
عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی
صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم
که نفهمی هنوز هم "دوستت دارم"
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعرو از عطر
عشق یعنی یک تمنا یک دنیا
زمزمه ای عاشقانه با سوزوساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند و... مراقب بعضی "یک" ها باشیم که در عین ناچیزی، همه چیزند.
آدمیزاد غرورش را خیلی دوســـت دارد... دوست دارد چقـــدر دوستت دارد...
اگــــر داشته باشد
آن را از او نگیرید...
حتی به امانت نبــــرید
ضربه ای هم نزنیدش؛
چه رسد به شکستن یا له کــــردن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد...شـــاید بیشتر از تمام داشته هایش
حــــالا ببین اگر خودش ؛غرورش را به خاطـــرتــــو نادیده بگیــــرد؛